به غیر از ماشین و جبر فون نویمان، حکایتهایی هم از یکی از بزرگتری نوابغ قرن بیستم، جان فون نویمان، بر جا مانده است. فون نویمان تاثیرات انکار ناپذیری در دنیای ریاضی، کامپیوتر، بمب اتم و تقریباً هر آنچه که زندگی روزمره ما را تحت تاثیر قرار میدهد، داشته است. آنچه در ادامه مقاله میخوانید، یکی از جالبترین این حکایتها است.
جان فون نویمان؛ مردی که همه جوابها را میدانست
در اواخر دهه ۱۹۴۰ میلادی و سالها پس از اینکه وی مجارستان را به مقصد ایالات متحده آمریکا ترک کرده بود و به یک ریاضیدان مشهور و مورد توجه تبدیل شده بود، جان فون نویمان گروهی از دانشمندان شرکت Rand را ملاقات کرد که قصد داشتند از کامپیوتری که نویمان در طراحی آن کمک کرده بود، استفاده کنند.
آنها مسئله خاصی برای حل کردن مد نظر داشتند و آنگونه که با کمک تختهسیاه و گراف توضیح دادند، این مسئله در آن زمان فراتر از ظرفیت کامپیوتر فون نویمان بود.
- اپل و استیو جابز چطور دنیا را به جای بهتری تبدیل کردند؟
- ۹ حقیقت درباره ایلان ماسک که احتمالاً نمی دانید؛ از بازیسازی تا مرگ در مریخ
اما آیا ممکن بود کامپیوتر نویمان به گونهای اصلاح شود که بتواند این مسئله را حل کند؟ فون نویمان، در حالتی که سرش را در میان دستانش قرار داده بود و در حالی که هیچ احساسی از صورتش نمیتراوید، حدود ۲ ساعت به دانشمندان گوش سپرد.
پس از پایان صحبت دانشمندان، وی گفت:
آقایان، شما به کامپیوتر نیازی ندارید. من جواب را میدانم.
سپس کمی از افکار خود را برایشان شرح داد و در پایان گفت:
بریم برای ناهار.
اکثر حکایاتی که راجع به فون نویمان وجود دارند، در راستای ساختار سه مرحلهای اعمال وی قرار میگیرند؛ پرسشی به وجود میآید که برترین اذهان را پریشان میکند، مشورتهای بی فایده و سپس پرش سریع نویمان به سمت راه حل (در برخی از حکایات نویمان، مانند همان که درباره شرکت Rand دیدیم، خود سوال توصیف نمیشود و تنها جنبه مهم آن، نفوذ پذیری مسئله است که در داستان نیز نقشی کلیدی دارد).
برای بسیاری از زندگینامه نویسان فون نویمان، این داستانها به شدت وسوسه انگیز و مقاومت ناپذیرند، چرا که از پس برآورده کردن بسیاری از اهداف بر میآیند.
یکی از مواردی که پر واضح است، این است که چقدر فون نویمان پر استعدادتر و درخشانتر از همکلاسیهایش بوده است.
همگی این داستانها یک نکته مشترک هم دارند؛ سرعت غیرقابل درک و شفافیت ذهنی فون نویمان. این حکایات برای ما (که دستی در علوم نداریم) هم بسیار مفید واقع میشوند؛ چرا که از طریق این حکایتها، قدرت لمس و درک نبوغ فون نویمان را پیدا میکنیم که اگر صادقانه عرض بکنم، بدون این حکایتها به احتمال زیاد در فهم اقدامات وی در مکانیک کوانتوم، منطق ریاضیاتی یا تئوری بازی، عاجز میماندیم و چه بسا غرق میشدیم.
اما این حکایتها بار پنهانی دیگری هم همراه خود حمل میکنند؛ آنها ما را قانع میکنند که اگر فون نویمان؛ این مجوس منطق، آنقدر به آسانی و تمام و کمال به جواب صحیح این مسائل علمی میرسد، پس حتماً راه حلهای فوق منطقی او در باره سایر مسائل عظیم زمان خود نیز درست بوده است: مسائلی از جمله جنگ سرد، تشدید اوضاع اتمی و اقتصاد بازار.
به این ترکیب توسعه کامپیوتر هم اضافه کنید (که در این مورد هم فون نویمان نقشی حیاتی ایفا کرد) و الان با توجه به اقدامات وی میتوانیم بگوییم که به قطع یقین، قرن ۲۰ام خود را به عنوان پروژه فون نویمان به رخ همگان میکشد.
نگاهی نه چندان متفاوت به جان فون نویمان
داستان شرکت Rand در کتاب The Man From the Future (مردی از آینده) پدیدار میشود؛ زندگینامهای جدید که شفاف است و تجربهای لذت بخش ارائه میدهد و به وضوح از کوششی قابل تقدیر در خودداری از افراط در به کار بردن حکایتهای نویمان نیز بهره میبرد.
اما اگر راستش را بخواهید، نویسنده این کتاب، آنانیو بهاتاچاریا، که پژوهشگر سابق فیزیک بوده است و به نویسندگی علمی روی آورده، نقشه کش بهتری است تا زندگینامه نویس. کتاب جزئیات جدیدی درباره زندگی و شخصیت فون نویمان نمایان نمیکند و قهرمان ما حتی چند صفحهای هم ناپدید میشود که این امر، ریتم کتاب را بر هم میزند.
شیوه روایت
به جای این موارد، بهاتاچاریا نقشهای ذهنی از کارهایی که فون نویمان دنبال میکرده است تهیه میکند، تاریخ و تحولات آنها را نشان میدهد و راهها و ارتباطات بینشان را دنبال میکند و با این کار تمام توجه شما را جلب میکند. فیزیک کوانتوم، ساخت بمب اتم و معماری کامپیوتر همگی موضوعات چالش برانگیزی برای روایت کردن هستند.
اما از پشت شیشههای روایت آنانیو، ما در هنگام تولد ناهنجار این پدیدهها حاضر هستیم و میتوانیم به وضوح همه چیز را ببینیم. فون نویمان هم مثل یک قابله ایراد گیر و پر سر و صدا گوشهای معلق ایستاده است و در تقریبا همه روایات حضوری پر رنگ دارد.
در مقدمه این کتاب، بهاتاچاریا در صحبتهایش میگوید که فون نویمان آینده خود (حال ما) را اختراع کرده است. وی در اینباره مینویسد:
دیدگاهها و ایدههای وی، ما را از نحوه تفکر درباره کیستیمان به عنوان یک گونه، آگاه میکند. درباره تبادلات اجتماعی و اقتصادیمان و ماشینهایی که میتوانند ما را به بلندیهای غیر قابل تصور ببرند یا کاملاً نابودمان کنند هم همین کار را انجام میدهد. کافیست به دور و برتان نگاهی بیندازید تا اثر انگشت جانی را همه جا ببینید.
اگر این گفتهها به نظرتان کمی زیادهروی میآیند و زندگینامه نویسهای مدرن دیگری را هم دیدهاید که عادت دارند اینگونه شخصیتها را بر خلاف آنچه واقعیت دارد به یک شخصیت بسیار اثر گذار و با اقدامات فراگیر نشان دهند، باید بگویم که این مورد اینطور نیست، چرا که در وهله اول، فون نویمان لزوماً همیشه یک متفکر با افکار بدیع و نو نبوده است و حتی در بزرگترین اقداماتش هم به عنوان بخشی از جمعی از اذهان درخشان حضور یافته.
اما بی تردید علاقه مفرط و اقدامات نویمان در منطق ریاضیاتی، حاکی از آن بود که باور آمریکایی جدیدی در حال رشد است و این باور نو بر این مبنا بنا شده بود که منطق سرد نظری را میتوان در تقریبا هر جزئی از فعالیتهای انسانی به کار برد. نویمان حتی یکبار در قالب پیامی به استانیسلا اولام فیزیکدان نوشت:
خوشحالی، به طرز عظیمی صرفاً گزارهای تجربی است.
او در این پیام به طلاق خود هم اشارهای ضمنی داشته است.
اکنون که به گذشته مینگریم، با در نظر گرفتن تبحر و چیرهدستی نویمان در حل مسائل پیچیده، این فکر در ذهنمان شکل میگیرد که چقدر رسیدن فون نویمان به برجستگی علمی راحت، روان و امری قطعی بوده است.
او در اوایل حرفهاش با مشکلی روبهرو نشد؛ مانند سرینواسا رامانوجان در فقر پرورش نیافته بود، برخلاف انیشتین در هیچ آزمونی شکست نخورده بود و مانند استفن هاوکینگ نیز با بیماری از دست و پا نیفتاد. حتی زمانی که پسرکی بیش نبود، فون نویمان حافظهای به چسبناکی تار عنکوبت داشت.
مجارستان؛ کارخانه تولید نوابغ
جان فون نویمان در سال ۱۹۰۳ در خانوادهای یهودی در مجارستان به دنیا آمد؛ دورهای که یکی از بهترین زمانها برای داشتن اصلیتی مجارستانی-یهودی بود.
هرچند از طرفی هم صرفاً چند دهه تا یکی از بدترین زمانها برای داشتن چنین هویتی نیز بود. بوداپست در دوران کودکی فون نویمان (که اوایل قرن ۱۹ام بود) بسیار زیبا و صلحآمیز بود و مکانی بود که در آن یهودیان هم امکان رشد و ترقی داشتند و خانواده فون نویمان بضاعت گرفتن معلم خصوصی، خانهای خارج از شهر برای تعطیلات و داشتن کتابخانههای شخصی را داشتند.
آنها همچنین میتوانستند پسر کوچک با ذکاوتشان را به خاصترین دبیرستان بوداپست بفرستند؛ دبیرستانی که یوجین ویگنر فیزیکدان برنده نوبل معتقد بود اگر بهترین دنیا نباشد، بهترین دبیرستان مجارستان است.
این مدارس خاص، پسران یهودی ثروتمندشان را به دانشمندانی قوی نیز، تبدیل میکردند. لئو زیلارد در سال ۱۹۳۳ و هنگامی که در حال گذر از خیابانی در لندن بود، ایده واکنش زنجیرهای هستهای به سرش زد (واکنش زنجیرهای هستهای فرآیندی است که در آن نوترونهای ناشی از شکافت هستهای، باعث شکافت هستههای دیگر اتمها میشوند)، ادوارد تِلِر راهی برای ساختن بمب هیدروژنی پیدا کرد، تئودوره فون کارمان اصول ایرودینامیک را اصلاح کرد و آزمایشگاه پیشرانه جت را در پاسادنا تاسیس کرد.
به غیر از فون کارمان، سایرین نیز روی پروژه منهتن کار میکردند و مشکلات علمی را به راحتی از راه برمیداشتند و راهحلها را با لهجههایی چنان غریب با هم در میان میگذاشتند که سایر همکارانشان آنها را گروه مریخیها مینامیدند. اما حتی در میان این نوابغ هم فون نویمان به عنوان فردی خاص تلقی میشد.
یکبار شخصی از ویگنر پرسید: چرا مجارستان در این نسل (نسل ویگنر و سایرین) اینقدر نابغه به دنیا عرضه کرده است؟ ویگنر نیز در پاسخ گفت که سوال را متوجه نمیشود. وی تنها یک نابغه مجارستانی میشناخت که به گفته او، آن نابغه فون نویمان بود.
توجه فون نویمان در اوایل کارش به پویاترین مباحثههای ریاضیاتی آن روزها که درباره ذات خود این حوزه بودند، کشیده میشد. در اوایل دهه ۱۹۰۰، مشکلات زیادی در دنیای ریاضیات وجود داشتند؛ پارادوکسها و نظریههای بسیاری وجود داشتند که درست، اما غیر قابل اثبات بودند. در هندسه نیز مسائل عجیب و نویی به وجود آمده بود که در نهایت جوری دنیای ریاضیات را به نمایش میگذاشتند که گویی ریاضیات، کشتیای در خطر غرق شدن است.
نظرات