آشوریان مردمانی هستند که از زمانهای کهن در خاورمیانه زندگی کردهاند و امروزه میتوان آنها را در سرتاسر جهان یافت. آنها به خاطر امپراطوری گسترده و کهنشان، شهرهای کهنی چون نینوا، نمرود و حملات خشنشان که شامل لشکرکشی به امپراطوریهای مصر و جده هم میشوند، شناخته میشوند.
آشوریها؛ مردم کهن خاورمیانه
در زمانهای باستان، تمدن آشوری معمولا در مرکز شهر آشور قرار داشت که نام آن برگرفته از خداوند بزرگ آشورها گرفته شده بود و باقی مانده این شهر امروزه در جایی که آن را به عنوان شمال عراق میشناسیم قرار دارند. قلمرو آشوریها گسترده بود؛ به عنوان مثال در قرن هشتم پیش از میلاد مسیح و در اوج تمدن خود، از جنوب عراق تا ساحل مدیترانه کشیده میشد.
پیش از اینکه شهر آشور استقلال خود را حدود ۴۰۰۰ سال پیش به دست آورد، این شهر توسط مردمی به نام سومریها اداره میشد که تمدن این افراد به خاطر مجموعهای از دلایل سیاسی، نظامی و محیطی، رو به زوال رفت.
محققان امروزی معمولا تاریخ آشوریان را به سه قسمت تقسیم میکنند؛ آشوریان قدیم، آشوریان میانه و نئو آشوریان. هرچند محققان راجع به مدت زمانی که هر یک از این دورهها پوشش میدهند، اختلاف نظر دارند.
دوران آشوریان کهن
دوره آشوریان کهن به طور کلی به زمانی پس از نقطه استقلال شهر آشوریه بازمیگردد؛ چیزی حدود ۲۰۰۰ سال پیش.
در دو قرن اخیر، آشور شهری بود که بر داد و ستد متمرکز بود. این شهر اندازهای بیش از ۴۰ هکتار نداشت و جمعیتی معادل ۵۰۰۰ الی ۸۰۰۰ نفر را در خود جای داده بود، چیزی که به احتمال زیاد نیرو نظامی آن را محدود میکرده است.
حاکمان اولیه آن از خودشان با لقب پادشاه یاد نمیکردند و به جای آن به خود جانشین یا نماینده خداوند آشور میگفتند. بخشی از یک متن نوشته که بر روی دیوارههای راه پله یک معبد آشوری پیدا شده، این موضوع را این گونه بیان میکند:
اِریشوم، جانشین پروردگار اشور، پسر ایلوشوما، جانشین پروردگار آشور، تامم محیط معبد پروردگار آشور را ساخته است. اینکه چرا حاکمان اولیه آشوری از چنین عناوین خاشعانهای استفاده میکردهاند، هنوز معمایی است که محققان به دنبال فهم آن هستند.
در تصویر بالا، نامهای از آشور اوبالیت اول، شاه آشوری، به پادشاه مصر را میبینید. در این نامه، آشور اوبالیت پیامرسانی شخصی را به همراه هدایای اهدایی و به امید برقراری ارتباط با مصر، ابرقدرت بزرگ منطقه در آن زمان فرستاد. پادشاه مصر در آن زمان نیز به احتمال زیاد آخِناتِن بوده است.
مردم شهر به زبان آشوری سخن میگفتند که علیرغم نزدیکی بسیارش به زبان بابلی، که در همان حدود و در مناطق جنوبی آشور استفاده میشده است، زبان مشخصی بوده است. در حدود سال ۱۸۰۰ پیش از میلاد مسیح، حاکمی به نام شَمشی اَداد اول (گاهی سَمسی اداد نیز به او گفته میشود) کنترل آشور را به دست گرفت. او این شهر را به قلمرویی با اندازه قابل توجهی بدل کرد و مناطقی که او تحت کنترل داشت، در دنیای امروی شامل جاهایی در عراق و سوریه میشوند.
برخلاف حاکمان پیشین آشور، شمشی اداد هیچ گونه فروتنیای از خود ابراز نمیکرد و به جای آن به خود لقبی داده بود که محققان آن را به پادشاه دنیا ترجمه میکنند. امپراطوری شمشی اداد خیلی طول نکشید. پس از مرگ او، امپراطوریاش فروپاشید و پادشاهیهای اِکلاتوم، اِشنونا و بابل همگی در برهه ۱۷۷۵ الی ۱۷۲۰، آشور را تحت کنترل خود درآورده بودند. تا حدود سال ۱۵۰۰ پیش از میلاد نیز آشور زیر سلطه شدید (اگر نگوییم کنترل) پادشاهیای به نام میتانی قرار داشت.
دوران آشوریان میانه
طی قرن ۱۴ام پیش از میلاد مسیح، پادشاهی میتانی شروع به افول کرد. آنهایی که کنترل آشور را بر عهده داشتند، شروع به بنیان نهادن استقلال شهر کردند. محققان امروزی، از این دوره استقلال نو شکفته آشوریان با نام دوره آشوریان میانه یاد میکنند. در شروع این برهه زمانی، آشور اوبالیت (که از ۱۳۶۳ تا ۱۳۲۸ حکمرانی کرد) در آشور به قدرت رسید و از میتانی اعلام استقلال کرد. آشور اوبالیت ی نامهای که به فرعون مصر نوشته بود، خود را برادر او خواند و ادعا کرد که از رتبه و مقام یکسانی با او برخوردار است. آشور اوبالیت همچنین اقدام به استفاده از عملیاتهای نظامی برای تصرف و گسترش قلمرو تحت سلطهاش استفاده کرد.
نوادگان او نیز به بزرگتر کردن قلمرو آشوریان ادامه دادند. اَداد نیناری (که از سال ۱۳۰۵ الی ۱۲۷۴ پیش از میلاد) حکومت کرد، میتانی را تصرف کرد و توانست بر پادشاهیای غلبه کند که یک قرن قبل بر آشور حکمرانی میکرد. طبق متون کهن، اداد نیناری اول ادعا میکند که او بر پایتخت میتانی، یعنی تایدو، نمک پاشیده و بازماندگان این شهر را مجبور به کار اجباری کرده است.
وی کاخی در تایدو به وجود آورد و ادعا کرد که خودش آن را از پایین تا بالا ساخته است و لوح سنگیای ساخت تا کنترل خود بر شهر را در آن ذکر کند و نشان دهد. اَداد نیناری اول نیز خود را پادشاه جهان مینامید؛ لقبی که شاهان آینده آشوری نیز از آن استفاده میکردند.
اداد نیناری اول به گسترش قلمرو آشوریان ادامه داد. آشوریان طی حکومت توکولتی نینورتای اول (حکومت از ۱۲۴۳ الی ۱۲۰۷ پیش از میلاد مسیح) بابل را فتح کردند و در دوران حکومت تیگلاث پیلسر اول (از ۱۱۱۴ الی ۱۰۷۶) قلمرو خود را تا ساحل مدیترانه نیز گسترش دادند.
تیگلاث پیلسر با بازگرداندن چوب سرو برای ساخت و ساز، این پیروزی بزرگ را در تاریخ آشوریان ثبت کرد.
در متن نوشتههای کهن بر قدرت نظامی و استعدادهای شاهان آشوری تاکید بسیار میشود. تیگلاث پیلسر اول در یکی از متون با خودستایی میگوید:
روی هم، من ۴۲ سرزمین و حاکمهایشان را در سرتاسر این منطقه (خاورمیانه) به کنترل خود درآوردم. من مردی قدرتمند و بهادر هستم و کمانم هیچ رقیبی ندارد. من ۱۲۰ شیر را با پای پیاده و با حملات سنگینام کشتهام.
هرچند متن نوشتههایی از زمان تیگلاث پیلزر و نوادگانش موجود است که به مشکلاتی که آشوریان با آن دست و پنجه نرم میکردهاند اشاره میکند. با رسیدن مردمانی از دریای اژه (که سایرین بعضی اوقات آنها را مردم دریایی میخواندند) به منطقه، شهرها و تمدنهای سرتاسر خاورمیانه فروریختند.
این مردم جایگزین جمعیت محلی میشدند و شبکههای داد و ستد را مختل میکردند. متون آشوری نشان میدهند که تیگلاث پیلزر و نوادگانش به طور پیوسته با مردم آرامی در حال نبرد بودهاند؛ گروهی از مردمی که یا تبعید شده بودند یا در هر صورت در هرج و مرج گرفتار. در دو قرنی که در ادامه تصرفات تیگلاث پیلزر آمدند، قلمرو آشوریها در صلح قرار داشت، اما پادشاهی کنترل آشور و مناطق نزدیک را به دست آورد. آشوریه دوباره تا قرن دهم پیش از میلاد گسترش پیدا نکرد.
دوران آشوریان نو
این دوره شامل بازه زمانیای است که آشوریان از اواخر قرن ۱۰ام پیش از میلاد دوباره شروع به گسترش قلمرو خود کردند تا اینکه امپراطوری آنها در نهایت در حدود سال ۶۰۰ پیش از میلاد مسیح نابود شد. به این بازه دوره نئو آشوری یا دوران آشوریان نو میگویند. طی این زمان، قلمرو تحت کنترل آشوریان به بزرگترین گستره جغرافیایی خود رسید.
در ابتدای این بازه زمانی، اشوریه بخش قابل توجهی از قلمرو خود را از دست داده بود. اما قدم به قدم تعدادی از شاهان بی باک و قاطع آشوری اواخر قرن نهم و دهم، موفق شدند سرزمینهای از دست رفته را به سرزمین خود بازگردانند و قدرت آشوریان را دوباره برقرار گردانند.
آشوریان تحت سلطه آشورنصیرپال دوم (حکومت از سال ۸۸۳ الی ۸۵۹ پیش از میلاد مسیح) بخش عظیمی از سرزمینی که روزگاری در اختیار داشتند را دوباره پس گرفتند و قلمرو خود را تا ساحل مدیترانه گسترش دادند. آشورنصیرپال دوم همچنین کاخ جدیدی در شهر نمرود (که با نام کالهو نیز شناخته میشود) ساخت و از این شهر به عنوان پایتخت آشوریه استفاده کرد.
این سیاست دور ماندن پادشاهان از آشوریه توسط پادشاهان آینده اشوریان هم ادامه دار بود. سارگون دوم (حکومت از ۷۲۱ الی ۷۰۵ پیش از میلاد) شهر جدیدی به نام خورس آباد را بنا نهاد و آن را به پایتخت خود بدل کرد. سِناچِریب (حکومت از ۷۰۴ پیش از میلاد الی ۶۸۱ پیش از میلاد) نیز کاخ جدیدی در نینوا بنا کرد و پایتخت آشوریه را به آنجا منتقل کرد.
اما اینکه چرا آشورنصیرپال دوم و نوادگانش فاصله خود را با آشور، پایتخت قدیمی آشوریه، حفظ کنند، منبع بسیاری از گفتگوها میان مورخان است.
در تصویر بالا، یک شیر بالدار با سر انسان میبینیم که با نام لاماسو شناخته میشود. لاماسو از درهای و راهروهای مهم در کاخهای آشوری محافظت میکرده است. کلاه قیف مانند تاکیدی بر الهی بودن آن است و کمربند او نمایانگر قدرتش.
طی تاریخ آشوریه، پادشاه تنها کسی نبود که برای تسلط یابی بر پادشاهی تلاش میکرد. در آشور، پادشاه باید با اشراف و شورایی مشورت میکرد که اعضای آن احتمالا با رای گیری انتخاب شده بودهاند. آشور همچنین خانه پروردگار آشور بود و با اینکه این خداوند برای آشوریهای باستان از اهمیت بسیاری برخوردار بود،، اما تنها خداوندی نبود که آشوریان ستایش میکردند.
یکی از مورخان راجع به جابهجایی پایتخت میگوید:
جابهجایی مکان پادشاهی در وهله اول به عنوان اقدامی برای رها کردن پادشاه از زیر سایه آشور خداوند دیده شود و در وهله دوم، برای این بوده که تاثیر قدرتهای دموکراتیک و اشرافی را تضعیف کند؛ افرادی که تاثیراتشان در شهر آشور به بزرگترین شکل و قویترین شکل خود نمایان بود.
علاوه بر برپایی یک پایتخت جدید، آشورنصیرپال دوم و نوادگانش دولتمردان موروثی را عزل کرد و آنها را با کسانی جایگزین کرد که موقعیت خود را به پادشاه مدیون بودند. پادشاهان آشوری همچنین به شدت بر خواجهگان تکیه میکردند؛ چرا که این مردان عقیم شده، حتی اگر روزی هم به قدرتی دست پیدا میکردند، نمیتوانستند خانوادهای تشکیل دهند، از این رو خطرات احتمالیای که ممکن بود این افراد برای پادشاه یا نوادگانش به وجود بیاورند را به حداقل خود میرساندند.
در دوران آشوریان نو، پادشاهان آشوریه گستره قلمرو خود را به حداکثر اندازه آن رساندند. آنها علاوه بر باز پسگیری بابل و بخشهایی از لبنان امروزی، تعدادی عملیات در اسرائیل و فلسطین انجام دادند که نتیجه آن به اشارات متعددی به آنها در تورات منجر شد.
آنها همیشه بر قلمروهای تازه تصاحب شده به صورت مستقیم حکم نمیراندند و برخی اوقات به حاکمهای واسطه، در صورتی که قول میدادند در زمان پشتیبانی، به آشوریه کمک کنند، امکان حکمرانی بر این مناطق را میدادند.
حکمرانهای واسطه باید قسم اطاعت میخوردند و بخشی از این اعمال اطاعت گونه، ارسال سالانه مدح و ستایش به پادشاه آشوری بوده است. اگر این واسطهها قسم خود را میشکستند، آشوریها لشکرکشی میکردند و فلمرو آنها را به طور مستقیم تصرف میکردند و آن را به یک استان تبدیل میکردند؛ اتفاقی که از قضا به دفعات زیادی هم رخ داده است.
در حالی که آشوریان شروع به حمله به غرب کرده بودند، در سمت شرق مشکلات جدیدی در حال وقوع بود. در قرن هفتم پیش از میلاد، حاکمان آشوری تعدادی از انقلابیون را در بابل از بین بردند. در همین حین گروهی به نام مادها، که در جایی که امروزه ایران است قرار داشتند، شروع به حمله به نیروهای آشوری کردند.
آشوریان هم که از طرف دو گروه مورد حمله قرار گرفته بودند و در همین حین هم سعی داشتند تصرفاتشان در غرب را مدیریت کنند، در موقعیت بغرنجی قرار گرفتند و ارتش آنها تحت فشار زیادی قرار گرفت. بابلیها نیز در طی دوران پادشاه بابلی، نابوپولاسار (حکومت از ۶۲۵ الی ۶۰۵ میلادی) به طور کامل مستقل شدند.
در سال ۶۱۲ پیش از میلاد، هوخشتره، پادشاه مادی، که از سال ۷۲۵ الی ۵۸۵ حکومت کرد، حمله گستردهای علیه نینوا انجام داد که البته پادشاه آشوری، سیشاریشکون (حکومت از ۷۲۲ الی ۷۱۲) سعی بر متوقف کردن آن داشت.
یکی از متن نوشتههای بابلی بیان میکند که نبرد بر سر نینوا چند ماهی ادامه داشت. سه نبرد در طول این مدت انجام شد که به دنبال این سه حمله، مادیان هم به خود شهر حمله کردند. شهر سقوط کرد و توسط سپاهیان مادی نابود شد و به تپههای ویرانه و کپههای خاک بدل گشت.
آشوریها در نبردهای بیشتری هم شرکت کردند، اما ارتش آنها به تدریج ضعیف شد و قلمرو آنها یا نابود شد، یا توسط مادها تسخیر شد. هنوز مشخص نیست که سینشاریشکون در نینوا مرد یا مدتی بعدتر در یک نبرد دیگر. در هر صورت، تا سال ۶۰۰ پیش از میلاد مسیح، پادشاهی آشوری به طور کامل نابود شده بود.
با اینکه بسیاری از شهرهای اشوری نابود شده بودند یا به طرز فجیعی آسیب دیده بودند، اما برخی از آشوریها از سقوط پادشاهیشان جان سالم به در بردند. آنهایی هم که نوادگان این بازماندگان بودند، تعداد بسیار زیادی از حاکمها را شاهد بودند. در دوران پس از ظهور عیسی مسیح، آشوریها دین خود را به مسیحیت تغییر دادند؛ دینی که تا به امروز آن را پاس داشتهاند.
امروز، خانه آشوریها هنوز هم در شمال عراق است، هرچند نابودیای که توسط داعش بر سر این کشور آورده شد، به کشته یا فراری شدن بسیاری از آشوریها منجر شده است. این گروه تروریستی به بسیاری از مناطق باستانی به جا مانده از تمدن آشوریها آسیبهای جبران ناپذیری زدهاند که نمرود یکی از آنها است. آشوریها امروزه هنوز هم زنده هستند و میتوانید آنها را در همه جای دنیای پیدا کنید.
نظرات