ترکیببندی در عکاسی بدون ذرهای شک، اهمیت فوقالعاده زیادی دارد. اگر میخواهید عکسهای قدرتمندی بگیرید، حتماً باید با این بخش از عکاسی آشنا شوید. شاید باورتان نشود ولی بسیاری از عکاسان تنها درباره برخی از قوانین ترکیببندی ما قانون یک سوم شنیده و هرگز به دنبال عمل به آنها یا درکشان نرفتهاند.
این فرایندی نیست که ما دنبال کردنش را به شما پیشنهاد کنیم. شما نه تنها با علم پایه از عکاسی میتوانید ترکیببندی را یاد بگیرید بلکه تحت هر شرایطی باید این کار را انجام دهید. این یک موضوع نسبتاً پیچیده و عمیق است و ما سعی میکنیم در این مقاله، تا جای ممکن موارد مفیدی را درباره ترکیببندی به شما آموزش دهیم.
ترکیببندی چیست؟
ترکیببندی، زیربنای عکاسی است. ترکیببندی روش چینش عناصر در تصویر شما است تا چیزی را بسازید که میخواهید. همین فرایند میتواند تصویر شما را زیبا جلوه دهد یا آن را نابود کند.
اگر اصرار دارید که یک سوژه جالب را ثبت کنید، مهم نیست که چقدر نورپردازی مناسب است یا شرایط عجیب به نظر میرسد، شما باز هم باید تصویر را ترکیببندی کنید تا به یک نتیجه موفق برسید.
- اصول پایه و پیشرفته دیافراگم در عکاسی
- ایزو چیست و چه تاثیری در عکاسی و فیلم برداری دارد؟
- سرعت شاتر در عکاسی چیست؟
شما پیش از ثبت تصویر، قدرت نامحدودی در ترکیببندی یک تصویر دارید. دوربین را عقب و جلو کنید، به چپ و راست بروید و بزرگنمایی و کوچکنمایی کنید. توجه کنید که کدام عناصر در صحنه شما حضور دارند و کدام موارد حضور ندارند. ترکیببندی روش تصویربرداری از سوژه و ارائه کردن آن به مخاطب به موثرترین شکل ممکن است. ترکیببندی به زبان ساده، مکانیزم انتقال یک پیام از طریق تصاویر است.
عناصر ترکیببندی
نقاط، خطوط و همچنن اشکال. در پایهترین سطح، این موارد تنها عناصر ترکیببندی هستند. هر چیزی در عکس شما مثل سوژه، پس زمینه و حتی جزئیات ریز اصلاً مهم نیستند، در واقع آنها نقاط، خطوط و اشکال در نظر گرفته میشوند. برخی از آنها بسیار پیچیدهاند. یک چهره یا درخت مسلماً چیزهای سادهای نیستند اما آنها هنوز هم یک شکل دارند که برای تشکیل دادن ساختار عکس شما، خارقالعاده عمل میکند.
افزون بر عناصر منفرد و متمایز یک تصویر، روشی برای اتصال عناصر با یکدیگر هم وجود دارد. چندین عنصر یک تصویر که به درستی چیده شدهاند، قویتر از مجموع اجزای آنها هستند. برای درک بهتر این مفهوم، به تصاویر پایین توجه کنید. این یک مقایسه کنار هم از یک تصویر موفق همراه اجزای سازندهاش است. سایر تصاویری که در ادامه میبینید هم چنین چیزی را در بطن خود دارند.
همانطور که میبینید، این اشکال و خطوط ساده همان حسی را منتقل میکنند که تصویر اصلی منتقل میکند. البته هیچکس آنها را روی دیوار اتاقش آویزان نمیکند اما آنها حتی در این شکل ساده خود، ساختار داخلی مشخصی دارند.
آیا باید حین عکاسی، سوژهها را به شکل خطوط سیاه و سفید ببینیم؟ انجام این کار ضروری نیست. بهتر است هنگام عکاسی ساختار خوبی را بچینید، به گونهای که در اعماق آن، عناصر پایه مثل خطوط و اشکال وجود داشته باشند.
مفهوم
راز بزرگ ترکیببندی برخلاف گفته قانون یک سوم، این است که شما نباید ساختار یا الگویی خاص را در تعداد زیادی از تصاویر خود دنبال کنید. در عوض این مهم است که ترکیببندی خود را مفهومی انتخاب کنید.
مفهوم، منظور، نیت و مقصود یا شکل اصلی آن Intent، مهمترین قسمت ترکیببندی است. هیچ چیزی در عکاسی نباید اتفاقی و از روی تصادف رخ دهد. باید برای وجود هر چیز، دلیلی هم وجود داشته باشد.
اگر شما این موضوع را به خاطر بسپارید و واقعاً برای اتفاق افتادن چیزی تلاش کنید، کیفیت تصاویرتان با روندی صعودی افزایش مییابد. اجتناب از این فرایند تقریباً غیرممکن است زیرا در نهایت شما آگاهانه به این که یک تصویر چطور به نظر میرسد، فکر میکنید.
سادگی
هر عکسی که میگیرید، یک پیام احساسی دارد، این پیام دلیل اصلی و محوری است که شما را وادار کرده تا در ابتدا برای گرفتن این عکس اقدام کنید. وقتی شما در محیط مشغول ثبت تصاویر هستید، یکی از بهترین کارهایی که میتوانید انجام دهید، آگاهانه فکر کردن در مورد پیام احساسی و شیوهای است که میتوانید آن را بیان کنید. این جایی است که قدرت سادگی وارد کار میشود.
سادگی یعنی هیچ چیزی در تصویر شما از پیام احساسی مد نظرتان دور نشود. اگر قصد دارید حس زیبایی را از طریق ثبت یک منظره منتقل کنید، هر چیزی را که در تصویر زیبا نیست یا زیبا به نظر نمیرسد، از آن خارج کنید. مواردی مانند کابلهای تیرهای چراغ برق، ردپاهای پیشزمینه یا زبالهای در محیط همه میتوانند پیام احساسی تصویر شما را نابود کنند.
به همین ترتیب سادگی به ترکیببندی شما هم باز میگردد. مخاطب خود را با ارائه بیش از اندازه اطلاعات سردرگم و خسته نکنید مگر این که هدف شما ثبت سردرگمی و تصویری آشفته باشد. وقتی تصویر شما داستانی را تعریف میکند، میخواهید آن داستان بدون هیچگونه حواس پرتی در قویترین حالت ممکن بیان شود.
تعادل
یکی از اصلیترین مواردی که باید هنگام ترکیببندی یک عکس به آن فکر کنید، تعادل است. تعادل به شکل منصفانهای راحت است. برای شروع تمام کاری که شما باید بکنید این است، از خود بپرسید هر عنصر موجود در تصویر، چقدر جلب توجه میکند. این با نام وزن دیداری (Visual Weight) شناخته میشود.
اشیا دارای سطح بالایی از وزن دیداری هستند که این شامل اشیای روشن، رنگهای اشباع شده، چشمها، افراد، حیوانات، کنتراست بالا و عناصر غیرعادی یعنی هرچیزی که در دنیای واقعی توجهات را جلب میکند، میشود. سپس باید بفهمید آیا وزن دیداری در تمام قاب به یک اندازه پخش شده یا نیمی از تصویر، وزن دیداری بیشتری از نیمه دیگر دارد یا خیر.
حتی اگر تقریباً این مورد رعایت شده باشد، تصویر شما در حالت تعادل قرار دارد. در غیر این صورت، تصویر متوازن نیست. با این حال، لزوماً یکی از این حالتها نسبت به حالت دیگر برتری ندارد.
برای رسیدن به این تعادل شما باید یک «شاهین تراز» را در میانه تصویر خود تصور کنید. در این صورت میتوانید یک شی سنگین را به عنوان سوژه اصلی خود تا زمانی با شی سبکتر در تعادل نگه دارید که شی سبکتر بیشتر به لبه تصویر نزدیک باشد.
در عکاسی شما باید انتخاب کنید که میخواهید یک تصویر متوازن ثبت کنید یا یک تصویر نامتوازن. همانطور که گفتیم هیچ یک بر دیگری برتری ندارد ولی آنها حس متفاوتی را منتقل میکنند.
- متوازن: تصاویر ملایم، ثابت و آرام هستند.
- نامتوازن: تصاویر دراماتیک، پرتنش و پویا هستند.
اگر شما در حال تصویربرداری از یک دریاچه آرام هنگام غروب خورشید هستید، احتمالاً بهتر است که ترکیببندی را متوازن انجام دهید. با این حال، در خصوص سوژههای پرتنشتر، شاید عکاسی نامتوازن بهتر باشد. همه چیز به حسی بستگی دارد که میخواهید منتقل کنید.
فضای تنفس
وقتی چندین نقطه توجه (Points of Interest) در یک تصویر وجود دارند، بهتر است که با جدا کردن آنها از یک دیگر، به آنها فضای تنفس بدهید. در غیر این صورت، عناصر عکس شما یا با یکدیگر یا با لبه قاب تلاقی و برخورد پیدا میکنند که نشان دهنده ترکیببندی ضعیف و نامنظم است.
صحنهای را تصور کنید که چند پرنده در هوا در حال پرواز هستند و شما میخواهید همه آنها را در یک تصویر ثبت کنید. اگر در این هنگام یکی از پرندگان از جلوی دیگری عبور کند، صحنه مذکور شلوغ و ناخواسته به نظر میرسد. در عوض بهتر است که همه سوژههای شما فضای تنفسی بین خودشان و همچنین لبههای قاب داشته باشند.
همین شرایط برای عکاسی از یک کوه که در آن قله تقریباً در حال لمس بالای قاب است، صدق میکند. در این مورد اگر این تصویر را با همین شرایط ثبت کنید، احتمال جذب توجه ناخواسته به قسمتی که نمیخواهید وجود دارد و به شکل بالقوهای، حس بیدقتی را منتقل میکند.
در عوض بهتر است سوژههای شما فضای کافی برای بیان و نمایش خودشان داشته باشند و چیز دیگری نمای آنها را مسدود نکند. اگر از این اصل پیروی کنید، تصوصیر شما میتواند پیام قوی و منسجمی به بیننده منتقل کند.
فضای مثبت و منفی
فضای هر قسمتی از عکس شماست که برجسته به نظر میرسد و توجه را جلب میکند. فضای منفی برعکس این حالت است و قسمتهایی به شمار میرود که در پسزمینه عکس شما محو میشود و توجه را جلب نمیکند.
شما میتوانید تصاویری با فضای مثبت یا فضای منفی زیاد یا متعادل ثبت کنید. هر کدام از این رویکردها احساس متفاوتی را منتقل میکنند. برای مثال تصاویری که با فضاهای منفی زیاد پر میشوند، احساس پوچی، انزوا و آرامش را منتقل میکنند. این تصاویر به نمایش فرمهای مینیمالیست متمایل هستند و زمانی که در تلاش هستید تا مقیاس یا تنهایی را نشان دهید، خوب عمل میکنند.
در حالت مخالف، تصاویری که فضای مثبت زیادی دارند، پرتنش، شلوغ و فعال به نظر میرسند. این تصاویر حاوی جزئیات ریز زیادی هستند که چشم شما متوجه آنها شود، اگرچه اگر به اندازه کافی دقت به خرج ندهید، میتوانند شلوغ به نظر برسند و به این طریق، سادگی و وضوح پیام شما را از بین ببرند.
این احساسات برای ترکیببندی شما بسیار مهم هستند و میتوانند کمک کنند که پیام خود را به گونهای که میخواهید شکل داده و ارسال کنید. اگر به این حوزه اهمیت کافی نشان دهید، میتوانید فضاهای مثبت ترکیببندی خود را با چینش و جابهجایی، به فضاهای منفی تبدیل کنید و برعکس.
به خاطر تفاوت احساساتی که از طریق فضاها منتقل میشوند، این ابزار بسیار خوبی است که در دسترس شما قرار گرفته است.
الگوها و روابط
در برخی سناریوهای میتواند الگوها و روابط پیچیدهتری را در مقایسه با یک ترکیببندی ساده ثبت کنید. برای مثال شاید تصویر یک منظره با یک گل نارنجی در پیشزمینه و نور نارنجی در تپههای دوردست را ثبت کنید. یا میتوانید دود بالای یک آتشفشان رو طوری ثبت کنید که بر شکل کهکشان راه شیری منطبق شود.
هیچ پایانی برای رابطههای اینچنینی عمیقتر در دنیای عکاسی وجود ندارد. البته این چیزی هم نیست که همیشه آن را پیدا کنید اما اگر دنبال آن باشید، احتمال یافتنش وجود دارد. وقتی عکسی رابطه تخیلی متمایز و ویژهای دارد، کاملاً عمدی و مربوط در نظر گرفته میشود.
جمعبندی
به انتهای این مقاله رسیدیم اما قصد نداریم طوری وانمود کنیم که ترکیببندی آسان است. حتی برخی افراد باور دارند که انجام این موارد غیرممکن است. حتی بزرگترین عکاسان تمام تاریخ هم هرگز در ترکیببندی به درجه استادی نرسیدهاند زیرا این از آن مواردی نیست که شما بتوانید در آن استاد شوید.
ترکیببندی عالی نقطه پایانی نیست که بتوانید با استعداد یا سختکوشی به آن برسید. در عوض، آن یک هدف متغیر است که بسته به خود شما و برخی فاکتورهای پویا مانند صحنه، هدف احساسی و چیزی که در ذهن دارید، تغییر میکند. قانون یک سوم شما را به آن نمیرساند. این قانون تنها برای مبتدیها پاسخگوست.
از طرفی مواردی هم که به آنها اشاره کردیم، تنها از طریق خواندن در ذهن یا قاب شما قرار نمیگیرند. این یک مبحث شخصی است و چه بخواهید یا خیر، تنها آن را از طریق تمرین واقعی یاد خواهید گرفت.
امیدواریم که نکات ذکر شده در این مقاله، ذهنیت خوبی برای نقطه آغاز شما ایجاد کنند. در مجموع عناصر بسیار کمی در عکاسی وجود دارند که از ترکیببندی مهمتر باشند. اگر آن را به درستی انجام دهید، عکسهای شما به راحتی به نمونهای برجسته در میان انبوهی از سایر عکسها تبدیل خواهد شد.
نظرات
توضیحات جالبی بود…
من پیشتر از این به نورپردازی خیلی حساس بودم، نگو که اصلا اهمیت نداره 😅
فضای تنفس هم نکته ظریفی بود….
ممنون از مقاله
ذهنیت خوبی ایجاد کرد.
وقت بخیر
خودنورپردازی یکی از اجزای ترکیببندی هم ب شمار میره و مسلماً تاثیر زیادی داره
ممنون ک مطالعه کردید
زندهباد