آمازون؛ تحقق افسانه رستگاری یا هیولایی بدترکیب؟ - تکفارس 
آمازون؛ تحقق افسانه رستگاری یا هیولایی بدترکیب؟ - تکفارس 

آمازون؛ تحقق افسانه رستگاری یا هیولایی بدترکیب؟

امیرحسین ندایی
۱۵ آذر ۱۴۰۰ - 10:30
آمازون تحقق افسانه رستگاری یا هیولایی بدترکیب؟

همه ما افسانه میلیاردر خود ساخته را بارها و بارها شنیده‌ایم؛ یک نابغه ناشناخته که با کلی جان کندن در یک گاراژ در حومه شهر به صورت اتفاقی به چیز بزرگی برمی‌خورد و از آنجا به بعد، تک و تنها در آن صنعت خاص انقلابی به پا می‌کند و در همین حین هم فوق العاده ثروتمند می‌شود.

همه اینها با نادیده گرفتن این حقیقت است که اولین سرمایه خود را از پدر و مادر ثروتمندش آن هم به ارزش ۳۰۰ هزار دلار، جذب کرده است. درست حدس زده‌اید، ما درباره جف بیزوس، موسس آمازون صحبت می‌کنیم.

در کتاب انبار: کارگران و ربات‌ها در آمازون، الساندرو دلفانتی پروفسور کمکی دانشگاه تورنتو و نویسنده کتاب بایوهکرز: سیاست علم باز، زبردستانه دو‌دستگی موجود بین وجهه عمومی آمازون و فعالیت‌هایی که در جهت جلوگیری از تشکیل اتحادیه‌های کارگری انجام می‌شود را بررسی می‌کند.

عمل زیر نظر گرفتن کارگران در کارخانه‌های آمازون در سرتاسر جهان و این‌که این شرکت چگونه از تکنولوژی‌های روز دنیا برای نگه داشتن کارمندانش استفاده می‌کند نیز از موارد مطرح شده در این کتاب هستند.

در چکیده زیر، دلفانتی روشی که دزدان دیجیتال دوره ما به آن تکیه می‌زنند را بررسی می‌کند؛ آن روش چیزی جز افسانه کلاسیک رستگاری نیست. آنان از طریق این افسانه، تصویر خود را به عنوان افراد نابغه‌ای که شایسته تقدیر و احترام هستند، تغییر می‌دهند.

آمازون

متن زیر، یک چکیده از کتاب انبار: کارگران و ربات‌ها در آمازون از الساندرو دلفانتی است، که توسط نشر پلوتو منتشر شده است (این متن به هیچ عنوان نظر تکفارس را بازتاب نمی‌دهد).


جدا از شغل‌ها، کامیون‌ها و سیمان، چیزی که آمازون واقعا به پیاسنزا و بسیاری از محله‌های دیگر حومه شهر که میزبان انبارهایش هستند آورد، یک افسانه است: وعده‌ی مدرنیزه کردن، توسعه اقتصادی و حتی آزادی فردی است که این افسانه از طبیعت درهم گسسته کمپانی‌ای که به شدت به تکنولوژی‌های جدید برای کار و مصرف نیاز دارد، نشات می‌گیرد.

وعده‌ای که فرض می‌کند جامعه مایل است برای تحققش، سکان خود را به شرکت‌های عظیم چندملیتی بسپارد، شرکت‌هایی که تکنولوژی را طراحی و تکمیل می‌کنند و اکنون هم در اختیار دارند.

این افسانه سرمایه‌داری دیجیتال بر پایه تعدادی از عناصر است، این عناصر شامل قهرمانان، منشاء‌های جادویی و داستان‌های رستگاری می‌شوند. برخی از این داستان‌ها برای همه آشنا است؛ مانند این مورد که چند نوجوان در یک گاراژ می‌توانند انقلابی به پا کنند و از هیچ یک صنعت کامل را پایه گذاری کنند و در این راه میلیاردها دلار به جیب بزنند.

گاراژ دوست داشتنی نیز بخش مهمی از این افسانه است. توجه کنید که اینجا ما راجع به گاراژی که کارگران انبار MXP5 آمازون بعد از یک شیفت ۱۰ ساعته یا گاراژی که پیک‌های آمازون فلِکس توده‌ای از جعبه‌ها را برای تحویل روی هم می‌گذارند، صحبت نمی‌کنیم.

گاراژ نوآوری، محلی است که افراد آسوده از عادت‌های مضر قدیمی و با سرمایه‌گذاری‌های انجام شده در مراحل ابتدایی شکننده، ایده‌های ساده را به محصولات دیجیتالی با قابلیت بازاریابی عظیمی تبدیل می‌کنند.

جالب‌تر این‌که این افسانه هیچ کجای دنیا شدنی نیست، مگر کالیفرنیا؛ به عنوان مثال حیاط پشتی ویلیام هیولت و دیوید پکرد در پالو آلتو با عنوان زادگاه سیلیکون ولی، در فهرست اماکن تاریخی ایالات متحده آمریکا ثبت شده و این درحالی است که گاراژ خانه والدین استیو جابز (جایی که جابز و استیو وزنیاک اولین سری از کامپیوترهای اپل را ساختند) هم اخیراً به عنوان مکان تاریخی توسط شهر لوس آلتوس ثبت شده است.

حتی در برخی موارد این گاراژها به صورت غیررسمی به موزه تبدیل شده‌اند و سالانه هزاران بازدید کننده را در خود جای می‌دهند، برخی حتی خط اتوبوس گردشگری منظمی هم دارند. اما برای ماریو بیاگیولی، تاریخ‌شناس کالیفرنیایی، گاراژ به عنوان وسیله‌ای مهم برای اغوا کردن شنوندگان در سخنرانی‌هایش تبدیل شده است، وسیله‌ای که به اسطوره‌سازی راجع به ریشه‌های نوآوری مدرن کمک شایانی می‌کند. خصوصاً نوآوری مردانه، چرا که گاراژ غالباً به عنوان فضایی مردانه قلمداد می‌شود.

خود جف بیزوس هم آمازون را در یک گاراژ بنا کرد، هر چند این گاراژ بر خلاف رسم همیشگی، در ایالت کالیفرنیا قرار نداشت. به هر روی، افسانه آمازون این‌گونه آغاز شد. سال ۱۹۹۴ است و بیزوس شغل پردرآمد ولی نه‌چندان چالش برانگیزش در صندوق پوشش ریسک وال استریت را رها می‌کند و درحالی که از نیویورک نصف کشور را به مقصد سیاتل طی می‌کند، برنامه کاری‌ای ‌می‌نویسد، این‌جا بود که از پول خودش و خانواده‌اش برای ساخت آمازون استفاده کرد.

اسطوره رستگاری و موفیقت کارآفرین قهرمان به انبار ختم می‌شود، همان‌جایی که آمازون کار را به کارمندانش به عنوان راه رهایی قالب می‌کند.

ایده رستگاری از طریق کار چیز جدیدی نیست. درواقع این ایده لعن و نفرینی است برای جامعه مدرن. اوایل دهه ۶۰ میلادی، رومانو آلکواتی، جامعه‌شناس ستیزه‌جو، اشاره کرد که فرهنگ میانه قرن ۲۰ام کارخانه‌های ایتالیایی، شامل ساخت نوعی اسطوره یا تفکر رهایی و آزادی بود. در این مثال، تفنگ فرهنگ‌سازی به سوی مهاجرانی که به دنبال جنگ جهانی دوم، از مناطق روستایی جنوب تا شمال کشور مهاجرت کرده بودند، نشانه رفته بود. مهاجرانی که به دنبال پیدا کردن کار تولیدی در شرکت‌های پرچم‌دار ایتالیایی بودند، شرکت‌هایی مانند فیات یا اولیوِتی؛ آن‌هم پس از ترقّی عظیم اقتصادی‌ ایتالیا.

از دیدگاه عقب‌مانده و دهاتی، رستگاری نه تنها با حقوق‌های منظم و تصوّر حقوق بازنشستگی در سال‌های نهایی زندگی تضمین شده بود، بلکه کار کردن به عنوان بخشی از پروسه تولید پیشرفته، تیرخلاصی برای ذهن‌های خام جهت شرکت در این پروسه عظیم بود؛ پروسه‌ای که خط مونتاژ سرمایه‌داری صنعتی بود.

مطالب مرتبط:

آمازون به راحتی این وعده‌ها را تکرار و به روزرسانی می‌کند، به عنوان مثال در ایتالیا، آمازون خودش را به عنوان یک شرکت کارمندمحور جا انداخته است که یک محیط شغلی پایدار، آن‌هم در یک بازار آشفته فراهم می‌کند.

مزیتی بزرگ برای بازار کاری که با بحران‌های اقتصادی پی در پی مواجه است، رشد منفی و نبود موقعیت برای بازآموزی و ارتقاء مهارت‌ها. پس آمازون در واقع مسیر سرمایه‌داری ایتالیای پیر را در پیش گرفته است، اما این مسیر را با شخصیت‌های قرض گرفته شده از مدل ارائه شده توسط شرکت‌های دیجیتال آمریکایی ادامه می‌دهد.

به قطع یقین سرمایه‌داری دیجیتال، وعده رهایی اقتصادی و اجتماعی سرمایه‌داری صنعتی را با عناصر خاص خودش به روزرسانی ‌می‌کند. به جای جایگزین کردن خط تولید با ربات‌ها یا الگوریتم‌های پیشرفته، فرهنگ سرمایه‌داری دیجیتال ایدئولوژی لیبرال را با عناصر کارآفرینی مخلوط می‌کند. در قلب این افسانه نیز فرمی از فردیت آرمیده است.

ترکیب فناوری اطلاعات جدید با پویایی اقتصاد باز، پتانسیل پرورش ایده آزادی را برای کارآفرین فراهم می‌کند. علاوه بر این، شرکت‌های نظام سرمایه‌داری ادعا می‌کنند که برای تغییر دنیا به رشد خود ادامه می‌دهند، تلاش می‌کنند که مردم را خوشحال کنند و نه تنها برای سرمایه‌گذاران، بلکه برای همه ارزش بسازند.

خوش‌بینی به رشد تکنولوژی هم که در قلّه خود است. بالاخره با این طرز تفکر، چگونه می‌توانید خروجی بدی داشته باشید؟ آن‌هم وقتی اصل اولتان شرور نبودن است؛ همان‌طور که شعار قدیمی گوگل هم می‌گوید.

آمازون این افسانه قدیمی را برای همه کارگرانش روایت می‌کند. به واقع، در اسناد شرکت، این گستاخی تا حدی پیش‌می‌رود که عنوان می‌کند هر فرد در آمازون، یک مالک است. درحالی که این گفته برای مهندسان و مدیران اجرایی که سهمی از سهام این شرکت دریافت می‌کنند درست است، برای کارگران انبار، صرفا در حد یک افسانه قابل درک است.

یک نماد یا تعهد روحی به سرنوشت شرکت. تکنیک‌های مدیریتی استفاده شده در انبارها هم به ساخت این افسانه کمک می‌کنند، به عنوان مثال به کارکنان گفته می‌شود که خوش بگذرانند و به آمازون برای تاریخ‌سازی کمک کنند که این مورد یکی از شعارهای این شرکت نیز محسوب می‌شود.

این افسانه با خودش این ایده را هم به همراه دارد که هیچ چیزی جایگزین نظام سرمایه‌داری دیجیتال نمی‌شود. هر جایگزینی یا گزینه دیگری برای کسانی که نمی‌توانند هماهنگ شوند و خو بگیرند، شکستی به همراه خواهد داشت.

بر خلاف باور اکثریت، افسانه‌ها صرفا داستان‌های قدیمی یا باورهای غلط نیستند، بلکه ایده‌هایی هستند که به ما در فهم دنیا کمک می‌کنند. افسانه سرمایه‌داری دیجیتال نه تنها خیالی نیست، بلکه اثرات ماندگاری هم به دنبال دارد.

برای شرکت‌های بزرگ تکنولوژی این افسانه محصولات مفیدی هم به دنیا ارائه می‌کند، به جذب کارگران و سرمایه کمک می‌کند و ارزش شرکت‌های مختلف را در بازارهای مالی افزایش می‌دهد. اما اثرات ماندگاری نیز دارد. در مناطق مختلف جهان و در جوامع گوناگون، افسانه برخواسته از مشارکت در تولیدات پیشرفته، اقتصادها و فرهنگ ها را دستخوش تغییر کرده است.

لیزا ناکامورا، یک مدافع حقوق زنان محقق مطالعات رسانه‌ای، یادآوری کرده است که چگونه در دهه ۷۰ میلادی، تولیدکنندگان قطعات الکترونیکی در ناواهو در نیومکزیکو استخدام زنان بومی را ترجیح می‌کردند. کارکردن در شرکت تولید میکروچیپ به عنوان قدرت دادن به زنان ماهر و مطیع ناواهو نشان داده می‌شد. البته که ایتالیا کاملا با ناواهو متفاوت است، اما با این حال ایده‌ی وارداتی سرمایه‌داری دیجیتال به عنوان نیرویی برای نوسازی اجتماعی و آزادی فردی هنوز زنده است.

باور در این افسانه بر اساس شواهدی در طرق مختلف و گاها مغایر با هم نیز مشاهده شده است. برخی از مناطق منابع مالی ایجاد می‌کنند، برای مثال صندوق جذب سرمایه‌‌ای که دولت ایتالیا به ارزش ۱.۵ میلیارد دلار و در سال ۲۰۲۰ با عنوان حمایت از شرکت‌های استارت‌آپ ایجاد کرد، به این امید که رشد اقتصادی را تسریع کند.

برخی دیگر به فروش منابع روی می‌آورند، به طور مثال وقتی که شهردارهای شهرهای کوچک با نرخ بیکاری بالا بر سر این‌که چه کسی می‌تواند آمازون را برای بنا کردن انبار جدیدش در آن شهر جذب کند، رقابت می‌کنند. علاوه بر رقابت کردن، آن‌ها زمین‌های کشاورزی تازه تاسیس آماده توسعه را هم در اختیار آمازون قرار می‌دهند و البته نیروی کار محلی آماده کار در انبارها را هم نباید از قلم بیاندازیم.

طی سال‌های اخیر، شهردارهای قلعه سن جیوانی حضور انبار MXP5 را به عنوان نیروی توسعه و منبع افتخار شهرشان توصیف کرده‌اند. اما متاسفانه این اتفاقات ناگوار منحصر به ایتالیا نیستند، شهردارهای آمریکایی هم مرتباً در سخنرانی‌های خود فرا رسیدن یکی از تاسیسات آمازون به شهر خود را به عنوان اتفاقی میمون و شگفت‌انگیز توصیف می‌کنند.

شعارهای آمازون هم به افسانه‌اش قوت می‌بخشند. افسانه کارآفرین قهرمانی که خدایان گذشته را شکست می‌دهد. برخی از این شعارها (که اصول رهبری هم خوانده می‌شوند) بارها و بارها تکرار و همه‌جای انبارها نوشته شده‌اند.

درحالی که وبسایت شرکتی Aboutamazon.com این شعارها را با عنوان چیزی بیشتر از آویزهای دیواری توصیف می‌کند، اما به واقع چیزی بیشتر از همان آویز نیستند. تمرکز روی مشتری احتمالا مشهورترین این شعارها است، شعاری که هدف استراتژیک تمرکز روی نیازهای مشتری رابه ذهن متبادر می‌سازد؛ بقیه موارد (سود و قدرت) به دنبال این مورد می‌آیند.

بقیه شعارها حتی از این هم قابل پیش‌بینی‌تر هستند، به طور مثال اینکه مدیران همیشه درست می‌گویند و یا بزرگ فکر می‌کنند. افسانه‌های آمازون به طرق مختلفی به انبارهای آمازون مانند MXP5 ختم می‌شوند. این شرکت مرتباً برای پیدا کردن کارگرهای جدید (نه مشتری جدید)، عملیات‌های بازاریابی‌ اجرا می‌کند.

بیلبوردهای تبلیغاتی‌ای که روی آنها تصویر کارگران با لبخندی نقش‌بسته روی لبانشان می‌درخشند، رویدادهای عضو گیری و تیترهایی که ندیدنشان در روزنامه‌های محلی غیرممکن است، به شدت متداول هستند.

آمازون پیوسته کارمندانش را به پیوستن به ارتش سفیرانش دعوت می‌کند؛ سفیرانی که شبکه‌های اجتماعی را با نوشته‌های مثبت خود و یا ویدئوهایی که در آنها در حال رقصیدن در انبارها هستند، پر می‌کنند.

درست مثل دیوارهای انبارهای آمازون در سرتاسر دنیا، تمام این اقدام‌ها در اصول رهبری خیس خورده‌اند؛ به عنوان مثال در یک مرکز عضوگیری نزدیک تورنتو، شعارهایی مانند برآورده کردن نیاز مشتری، روی بنرهایی به همراه فلش خندان (لوگوی آمازون) به همراه جزئیات دیگری مثل مزایا و توضیحات شغلی نمایش داده می‌شوند. بنرهایی که روی آن‌ها نوشته شده است:

هر یک از کارکنان آمازون که می‌خواهد روزی رهبری برای سایرین شود، باید روی نیازهای مشتری متمرکز شود و هیچ وقت دست از کار نکشد. فراموش نکنیم که آمازونی‌ها همیشه درست می‌گویند.

این رویداد با پیتزای رایگان به کار خود پایان داد.

مطالب مرتبط سایت

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید